دوش دیوانه شدم
|
|
دوش ديوانه شدم عشق مرا ديد و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هيچ مگو
قمري جان صفتي در ره دل پيدا شد
در ره دل چه لطيف است سفر هيچ مگو
گفتم اين چيست بگو زير و زبر خواهم شد
گفت ميباش چنين زير و زبر هيچ مگو
گفتم اين روي فرشته است عجب يا بشر است
گفت اين غير فرشته است و بشر هيچ مگو
گفتم اي جان پدري كن نه كه اين وصف خداست
گفت اين هست ولي جان پدر هيچ مگو
از دیوان شمس
نظرات شما عزیزان:
|
دو شنبه 15 اسفند 1401برچسب:, |
|
|
|